unavailable
unavailable
«فضای عمومی» موضوع در حال رشد دامنة متنوعی از رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی است. هر رشتهای فضای عمومی را از طریق لنزهای متفاوت و با علایق خاص و نگرانیهای پیش رو میبیند. دانشمندان سیاسی برای نمونه بر دموکراسی و حقوق در فضای عمومی تمرکز دارند. جغرافیدانان بر حس مکانی و نامکانی، حقوقدانان بر مالکیت و دسترسی در مکانهای عمومی، جامعهشناسان بر تعاملات انسانی و محرومیت اجتماعی تأکید دارند و غیره. بنابراین، برای فهم فضای عمومی باید از مجموعۀ متنوعی از رویکردهای چندرشتهای (میانرشتهای) استفاده کرد. در کنار این، ترکیب اصطلاح «فضای عمومی» با دو کلمۀ «فضا» و «عمومی» و ارتباط آن با کلماتی مانند «مکان» و «مردم» بر ابهام و پیچیدگی این مفهوم افزوده است. با اذعان به این چندگانگی و تفاوت، نخستین هدف این مقاله تلاش برای روشن کردن مفاهیم فضای عمومی با توجه به ماهیتِ پیچیدۀ این اصطلاح و ارائۀ تعریف جدیدی برای آن است. هدف دوم مقاله، معرفی الگویی معاصر برای گونهشناسی فضای عمومی با در نظر داشتن گستردگی مفهوم آن و با توجه به تعریف ارائهشده از فضای عمومی است. مقالۀ حاضر از نوع مقالات مروری است. نوع تحقیق بنیادی- نظری است که با استفاده از روش خوانش متن، و ارزیابی انتقادی متون مربوط به فضای عمومی، ماهیت پیچیدۀ آن در متون مختلف را بررسی کرده و سپس با یک رویکرد استنتاجی و ترکیب نتایج، به تعریفی جدید و الگویی نظری رسیده است. خروجی اول تحقیق، بیان تعریفی جدید از فضای عمومی شهری است. این تعریف به سه اصل اساسی در فضای عمومی معاصر توجه میکند: ماهیت متغیر فضای عمومی؛ چالش عمومیت فضای عمومی؛ و توجه به شرایط تاریخی، سیاسی، سنتهای فرهنگی، نیروهای اقتصادی و نیز تجربۀ شخصی از فضا در جوامع مختلف.با توجه به این تعریف، الگویی جدید برای گونهشناسی فضاهای عمومی معاصر پیشنهاد شده است (خروجی دوم). این الگو از شش معیار تشکیل یافته است، که هر کدام از معیارها در بالاترین سطح (میزان عمومیت)، دارای آنتیتز خود در پایینترین سطح (میزان خصوصی بودن) است. به عبارت دیگر، در سطوح پایینی کیفیت فضای عمومی به لحاظ کارکردهای آن کاهش پیدا میکند؛ یعنی از میزان «عمومیت» آن کاسته میگردد و به میزان «خصوصیسازی» فضای عمومی اضافه میشود. با وجود این ، هر کدام از این گونههای فضای عمومی بسته به شرایطی که در جوامع مختلف حاکم است (اصل سوم در تعریف فضای عمومی)، حدودی از کارکردهای عمومیت فضا را خواهد داشت.
یکی از مهمترین موضوعها برای پیشبینی آب مورد نیاز یک منطقه در آینده، انتخاب مهمترین شاخصها و تعیین وزن آنهاست. در فرایند تصمیمگیری چندمعیاره (MCDM) در انتخاب مدل برای تصمیمگیری، نمیتوان به همۀ شاخصهایی که احتمال دارد مؤثر باشند توجه کرد؛ زیرا این کار ممکن است از لحاظ زمان اجرا یا دقت برای موضوع تحقیق بهینه نباشد. از طرفی موضوع بررسی میزان آب مورد نیاز یک منطقه پیچیده و مهم است؛ لذا برای رسیدن به این مهم باید از بهترین مدل و شاخصها استفاده کرد. هدف این پژوهش انتخاب مهمترین شاخصها با استفاده از شبیهسازی مونتکارلو و روش الکتری و سپس نحوۀ پراکندگی میزان آب مورد نیاز مناطق شهر کرمانشاه در سال ۱۴۰۰ با استفاده از سیستم استنباط فازی است. از روش الکتری برای انتخاب مهمترین شاخصها و از روش مونتکارلو برای تعیین وزن شاخصهای انتخابی استفاده شده است. در این تحقیق ۱۰ شاخص طبیعی و زیرساخت انسانی برای توسعۀ شهر کرمانشاه انتخاب شده و با استفاده از نظرسنجی ۴۰ کارشناس خبره ارزشدهی شدهاند. روش الکتری این شاخصها را فیلتر کرده است و با استفاده از شبیهسازی مونتکارلو میزان عدم اطمینان نظرسنجی کاهش داده شده و وزن شاخصها نسبت به هم رتبهبندی شده است. نتایج حاکی از آن است که پاسخ دو مدل سیستم استنباط فازی و مدل تلفیقی مونتکارلو- استنباط فازی با هم اختلاف زیادی دارند و استفاده از نتایج مدل مونتکارلو- استنباط فازی برای مدیریت منابع آبی ریسک کمتری دارد.
بررسی و تحلیل گسترش شهر با استفاده از دادههای چندزمانه از جمله مباحثی است که در مطالعات شهری و برنامهریزی برای آیندۀ شهر اهمیت زیادی دارد. هدف از این مطالعه، بررسی میزان گسترش کالبدی شهر مشهد، شناسایی ماهیت اراضی تغییریافته به کاربری شهری، تعیین جهات اصلی رشد و همچنین بررسی الگوی رشد این شهر در بازۀ زمانی 1366 تا 1392 است. بدین ترتیب، با استفاده از تصاویر ماهوارهای لندست (1366، 1379 و 1392) طبقات پوشش و کاربری زمین برای شهر مشهد و اطراف آن استخراج شد و با استفاده از تکنیک کشف تغییرات به روش مقایسه پس از طبقهبندی تصاویر، تغییرات اراضی کشاورزی و اراضی بایر به کاربری شهری شناسایی گردید. سپس با استفاده ار تکنیکهای آمار منطقهای میزان گسترش شهر و ماهیت تغییرات در جهات جغرافیایی مختلف بهدست آمد. از سال 1366 تا 1392، بر اساس نتایج، 67/3343 هکتار از اراضی کشاورزی و 11/6964 هکتار از اراضی بایر به کاربری شهری تبدیل شده است. جهات اصلی گسترش شهر در این بازۀ زمانی، بهترتیب جهات شمال غرب، غرب و شرق بوده است. جهات شمال غرب، شرق و شمال بهترتیب جهاتیاند که بیشترین میزان تغییر اراضی کشاورزی به کاربری شهری در آنها اتفاق افتاده است. از سوی دیگر، در جهات شمال غرب، غرب و جنوب، تبدیل اراضی بایر به کاربری شهری بیشتر از جهات دیگر بوده است. بررسی میزان تراکم و نحوۀ پراکنش رشد شهر نشان میدهد که گسترش شهر از الگوی رشد افقی و پراکنده پیروی کرده است. توجه به نتایج، نقشههای ارائهشده و تصاویر ماهوارهای شهر مشهد نشان میدهد که مناسبترین جهت برای رشد آیندۀ این شهر جهت شمال غرب است. زیرا در این قسمت نسبت اراضی بایر به اراضی کشاورزی در مقایسه با جهات دیگر بیشتر است و همچنین مانع طبیعی محدودکنندهای در این جهت وجود ندارد.
بیشک قسمت عمدهای از عناصر تشکیلدهندۀ سیمای هر شهر مبلمان آن است. اجزایی که گذشته از کاربردهای خاص خود به زیبایی و انتظام شهر نیز سامان میبخشند. طبعاً شکلگیری عناصر بصری که تصویر هر شهر را بهوجود میآورند خاطرهای را برای هر بیننده در ذهن باقی میگذارند و شناسایی این تصورات ذهنی میتواند در برنامهریزی آیندۀ شهری اثرگذار باشد. لذا با توجه به اهمیت این موضوع، پژوهش حاضر سعی بر آن دارد تا محلههای شهری ابرکوه را با توجه به رضایتمندی ساکنان از استانداردهای مبلمان شهری سطحبندی کند. روش تحقیق در این بررسی از نوع توصیفی- تحلیلی بوده و آمار و اطلاعات آن از طریق روشهای میدانی بهدست آمده است. جامعۀ آماری این پژوهش شامل خانوارهای ساکن محلههای نهگانۀ شهری ابرکوه بودهاند و بر اساس فرمول کوکران 263 نمونه خانوار به منظور جمعآوری اطلاعات تعیین شد. همچنین آزمون پیشآهنگی برای بهدست آوردن ضریب اعتبار پرسشنامه انجام گرفت که ضریب اطمینان آلفای کرونباخ آن 76/0 بهدست آمد که حاکی از مناسب بودن ابزار پژوهش بوده است. در این پژوهش به منظور وزندهی شاخصها از تکنیک دلفی و به منظور تحلیل دادهها در راستای سطحبندی محلههای شهری از تکنیک ORESTE استفاده شده است. نتایج تحقیق حاکی از آن است که اولاً سطح رضایتمندی در محلات نهگانۀ شهر ابرکوه پایین بوده و ثانیاً با توجه به یافتههای تکنیک ارسته مشخص شد که محلات گلکاران، امامزاده احمد و نبادان بهترتیب در رتبههای یک تا سه از رضایتمندی استانداردهای مبلمان شهری قرار داشتهاند.
توسعة فیزیکی شهرها در ارتباط مستقیم با بستر طبیعی و عوارض ژئومورفولوژی است و بسیاری از شهرهای ایران از نظر توسعة فیزیکی با محدودیتهای ژئومورفولوژی مواجهاند. شهر جدید پردیس واقع در استان البرز در فاصلة 30 کیلومتری شمال شرقی تهران و در مسیر جادة تهران شمال واقع شده است. هدف از انجام این پژوهش مطالعه و بررسی پتانسیلها و محدودیتهای توسعة ژئومورفولوژیکی شهر جدید پردیس است. روش تحقیق بر پایة روش توصیفی- تحلیلی و با انجام مطالعات کتابخانهای و میدانی و استفاده از روش تحلیل سلسلهمراتبی AHP و توسط نرمافزار GIS Arc صورت گرفته است. با استفاده از شاخصهای شیب، کاربری اراضی، ارتفاع، فاصله از گسل، فاصله از حوضة زهکشی، فرسایش و زمینشناسی، نقشة پهنهبندی مناطق دارای پتانسیل گسترش آتی شهر پیشنهاد شد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد که بخش وسیعی از محدودة فعلی شهر مورد مطالعه روی موانع طبیعی مشکلآفرین واقع شده است و مکانهای دارای پتانسیل گسترش فیزیکی آتی شهر در بخشهای شمال شرقی و شمال و شمال غرب قراردارد.
دیدگاه توسعۀ محلهای پایدار، رویکرد نوینی را تقویت میکند که در آن حل مشکلات شهری در بازگشت به مفهوم محله بهعنوان سلولهای حیات شهری تصور میشود. هدف کلی این پژوهش بررسی پایداری محلات سیزدهگانۀ منطقۀ 19 شهرداری تهران است. بدین منظور شاخصهای اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و زیستمحیطی سنجیده شدند. با توجه به مؤلفههای تحت بررسی و ماهیت کاربردی تحقیق، روش این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است. اطلاعات مورد نیاز پژوهش به دو شیوۀ کتابخانهای (کتاب، آمارنامه و نقشه) و میدانی (پرسشنامه، مشاهده و مصاحبه) گردآوری شده است. با بهرهگیری از تکنیک TOPSIS و دیگر آزمونهای آماری، هر یک از محلات از نظر پایداری محلهای بر اساس چهار شاخص مذکور ارزیابی شده است. نتایج نشان میدهد از بین 13 محله، وضعیت 7 محله بر اساس شاخصهای پایداری ضعیف است و از بین این هفت محله، محلۀ شهید کاظمی پایداری کمتری دارد. بهطور کلی، نتایج پژوهش بیانگر آن است که محلۀ خانیآباد شمالی از لحاظ پایداری در مرتبۀ بالاتری نسبت به محلههای دیگر منطقۀ 19 قرار دارد و محلۀ شهید کاظمی پایداری کمتری دارد.
الگوی نظام شهری هر منطقه در طول زمان تحت تأثیر عوامل مختلفی شکل میگیرد که در این بین دولتها و تصمیمات دولتی نقش برجستهای در شکلدهی به شبکة شهری و روابط سکونتگاهی ایفامیکند. از جمله ابزارهای قدرتمند دولت در این زمینه که با انگیزة تمرکززدایی صورت میگیرد، سازماندهی سیاسی فضا و تقسیمات کشوری است. بر همین اساس، این پژوهش با هدف بررسی تأثیرات تقسیمات سیاسی- اداری استان خراسان بزرگ بر نظام شهری منطقه تدوین یافته است. نوع پژوهش کاربردی و روش انجام آن مبتنی بر روش توصیفی- تحلیلی است که با توجه به ماهیت موضوع، مطالعهای روندی و مقایسهای انجام شده است. برای جمعآوری اطلاعات از منابع کتابخانهای و نیز آمارهای رسمی استفاده شده است. به منظور پردازش دادهها از تکنیکها و مدلهای منطقهای شامل شاخصهای نخست شهری، ضریب کششپذیری، مدل آنتروپی و ضریب جینی استفاده شد. نتایج بررسیها نشان میدهد که تقسیم استان بر نظام شهری منطقه تأثیرگذار بوده و به تمرکززدایی جمعیتی و تقویت شهرهای کوچک و میانی کمک کرده است. هر چند این تغییرات چشمگیر نبود و عدم تعادل جمعیتی در بین شهرهای استان خراسان بزرگ همچنان مشهود است.
unavailable